پدر دست خود را روی شانه پسر جوانش گذاشته بود و با هم قدم میزدند . پدر پرسید پسرم اگر قرار بر زورآزمائی باشد تو میتوانی مرا زمین زنی یا من تو را ؟
پسر بدون درنگ پاسخ داد من . و از این پاسخ پدر سخت ناراحت گردید لذا بعد از مکثی کوتاه همانطور که دستش برروی شانه پسر بود سوال خود را تکرار نمود و پسر نیز پاسخ قبلی را تکرار نمود.
این پاسخ پدر را آزرده خاطر ساخت و چند قدمی با پسر فاصله گرفت و با کمال ناامیدی برای سومین بار سوال خود را پرسید .
و پسر بدون درنگ پاسخ داد شما !!!
پدر پرسید این سوال را سه مرتبه از تو پرسیدم دو مرتبه اول خود را و مرتبه آخر مرا برنده زورآزمائی معرفی نمودی دلیل این امر چیست؟
و پسر پاسخ داد دو مرتبه اول دست شما روی شانه های من بود و در این حالت هیچ کس را یارای مبارزه با خود نمی بینم ولی همینکه دستتان را برداشتید خود را زمین خورده احساس نمودم.